پرش به محتوا

گفت‌وگویی پیرامون مشکلات تحصیلی و اداری به‌عنوان یک مهاجر

گفت‌وگو با مرسل حلیمی، دانشجوی افغانستانی

افغان‌های مقیم ایران همواره با مشکلات زیادی روبه‌رو بوده‌اند. به‌عنوان یک مهاجر در سطوح مختلف زندگی تبعیض‌هایی علیه آنها وجود داشته که موجب سختی مضاعف زندگی برای آنان شده است. ازاین‌رو تصمیم گرفتیم با یکی از دانشجویان افغانستانی مقیم ایران گفت‌وگویی داشته باشیم تا گوشه‌ای از این مشکلات را بشنویم.

– ابتدا از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما قرار دادید تشکر می‌کنم. لطف می‌کنید خودتان را معرفی کنید؟

سلام من مرسل حلیمی هستم. ۲۴ ساله دانشجوی نقاشی دانشگاه علم و فرهنگ.

– خانم حلیمی ممکن است کمی راجع‌به مشکلات تحصیلی که در ایران به‌عنوان یک مهاجر داشتید صحبت کنید؟

مشکلاتی که الان مطرح می‌کنم بیشتر برمی‌گردند به خودم. الان این مشکلات برطرف شدند ولی آن دورانی که من بودم این مشکلات برای من وجود داشت و من طبق تجربیات خودم می‌گویم.
اولین چیزی که می‌خواهم بگویم این است که وقتی کلاس اول بودم فکر کنم اوایل زمانی بود که از دانش‌آموزان افغان پول می‌گرفتند. یعنی باید پولی پرداخت می‌کردند تا مدرسه قبولشان کند. خب این برای خیلی از خانواده‌های افغانستانی که مهاجرت کرده بودند و ممکن بود شغل مناسبی نداشته باشند یا کارگر ساده باشند که حقوقشان پایین بود خیلی سنگین بود. فکر کنم آن سال یک اتفاقی افتاد و خیلی‌ها توانایی رفتن به مدرسه را نداشتند. این ترس را به ما داده بودند که اگر این پول را پرداخت نکنید دخترتان اخراج می‌شود. این مشکل از همان کلاس اول تا دوره‌های بعدی برایمان وجود داشت. این هزینه ثبت‌نام برای خانواده ما که سه تا خواهر هستیم و همگی مدرسه می‌رفتیم خیلی سنگین بود زیرا فقط پدرم کار می‌کرد؛ ولی تا جایی که من می‌دانم الان هزینه‌ای نمی‌گیرند.
یکی دیگر از مشکلاتی که بود این بود که آن موقع کسانی که مدرک یا همان کارت اقامت نداشتند نمی‌توانستن بجه هایشان را در مدرسه ثبت نام کنند در نتیجه خیلی از بچه‌ها بی‌سواد می‌ماندند.

بعد از این می‌رسیم به مشکلات اداری‌ای که داشتیم. برای مثال آن اداره‌ای که برای کارت تردد ثبت‌نام می‌کردیم ممکن بود خرابی در سیستم داشته باشند و برخی از کارکنان هم حرفه‌ای نبودند و سن‌ها را جابه‌جا وارد می‌کردند. برای مثال من که متولد ۷۵ هستم را به‌اشتباه ۶۴ زده بودند و این خیلی برای من مشکل به وجود آورد. من را از سر کلاس صدا می‌زدند و می‌گفتند «یا این را درست می‌کنی یا بگو پدر و مادرت بیایند و پرونده‌ات را ببرند».

– از نظر اجتماعی مهاجران فشار‌های زیادی را تجربه می‌کنند. کمی در این باره هم توضیح ‌می‌دهید؟

از همان دوران مدرسه همیشه یک فشار خیلی زیادی را روی بچه‌های دبستانی و راهنمایی و دبیرستانی می‌گذارند که می‌گویند در کشورت جنگ است و وضعیت خراب است و باید درس بخوانی و بروی آنجا را آباد کنی و به مردمش کمک کنی. این می‌تواند خوب باشد ولی ازیک‌طرف هم این دغدغه‌ای که برای یک کودک قرار می‌دهند خیلی بد است و انگار یک مسئولیت بزرگ بر دوش بچه‌ها در سن پایین قرار می‌دهند. به نظر من در آن سن بچه‌ها اصلاً نباید هیچ دغدغه‌ای جز همان زندگی عادی‌شان را داشته باشند. ولی برای ما همیشه یک دیواری بود بینمان که ما را از بقیه جدا می‌کردند. الان این دغدغه در سرتاسر وجودم هست که یک روز باید برگردم و به کشورم کمک کنم ولی آن موقع اصلاً خوب نبود که این دغدغه‌ها را داشته باشم.

از لحاظ روحی خیلی به بچه‌ها ضرر می‌زنند. از عنوان یک ملیت به‌عنوان توهین یا حرف زشت استفاده می‌کنند و به‌صورت تحقیرآمیز از آن استفاده می‌کنند. چرا باید جامعه این‌طور باشد؟ این به‌خاطر تبعیضی هست که وجود دارد و همین می‌شود که بجه‌ها خودشان را همیشه از بقیه جدا می‌کنند. خیلی راحت از اسم یک کشور به عنوان توهین استفاده می‌کردند. من نمیدانم شاید به خاطر جنگ هست ولی ما که مهاجرت کردیم مگر خودمان می‌خواستیم جنگ کنیم؟ این دیوار چه میان همسایه‌ها و بچه‌های دوستان دوران کودکی یا مدرسه چه در سطح جامعه همیشه وجود دارد و بار سنگینی است که همیشه آن را حس می‌کنیم.

– در مراحل بعدی تحصیل مانند دانشگاه چه مشکلاتی داشتید؟

بعد که بزرگ‌تر می‌شویم مشکلات دانشگاه هم پیش می‌آید و مشکلات هزینه‌ای که دارید که در دانشگاههای دولتی دانشجو‌های ایرانی هزینه‌ای پرداخت نمی‌کنند ولی دانشجو‌های افغانستانی باید هزینه پرداخت کنند. در صورتی بورسیه می‌شوند که فقط دو رقمی بشوند که خواهر من موفق‌شد. دیگر این که همین مساله مدرک و مسایل اداری در دانشگاه پررنگ تر می‌شوند زیرا معمولا کسانی که اینجا زندگی می‌کردند با همان کارت اقامت زندگی می‌کردند. همان کارت اقامت هم یک سری محدودیت‌هایی دارد برای مثال با آن کارت اقامت نمی‌توانند به اسم خودشان خانه یا ماشین بخرند. وقتی که دانشجو می‌شوید باید آن کارت اقامت را به پاسپورت دانشجویی تغییر بدهید که این خیلی دردسر دارد. من خودم الان ترم آخر دانشگاه هستم ولی یادم می‌آید که از وقتی که دانشگاه می‌رفتم تا همین اواخر با آن درگیر بودم. ترم اول که همه درس می‌خواندند من همیشه دنبال پاسپورت و نامه بودم و اصلا کار ساده ای نیست؛ باید صد جا بروی و هر روز باید دنبالش باشی تا در نهایت نتیجه بگیری. باید بروی افغانستان یا کیش که مهر ویزا را بزنند که کار ساده ای نیست.مثلا رفتن به کیش برای پیگیری کارها هزینه های زیادی دارد.

– اگر بخواهی یک خاطره بد که به‌خاطر مهاجر بودن تجربه کرده‌ای را بگویی آن چیست؟

یک خاطره بد یا یک مشکل بگویم این هست که دوران دبیرستان یک مسافرت یک‌روزه یا دوروزه بود که من خیلی با ذوق‌وشوق رفتم برای ثبت نام در آن و گفتند که اتباع نمی‌توانند مسافرت بروند یعنی به ما اجازه ندادند که با بچه های دیگر برویم و واقعا یک خوشحالی یزرگ را از ما گرفتند و یادم هست همه دانش‌آموزان افغانستانی آن روز خیلی ناراحت بودند. 

– محدودیت رشته‌ها برای دانشگاه و محدودیت‌های شغلی به چه شکل است؟

در بعضی رشته‌ها اصلاً کسی که ایرانی نیست و افغانستانی هست نمی‌تواند تحصیل کند. حتی بعضی استان‌ها هستند که اصلاً دانشجوی اتباع نمی‌گیرند.
در شغل هم باید بگویم که ما را بیمه نمی‌کنند. برای مثال کارگر افغانستانی را بیمه نمی‌کنند و در حالت کلی باید کارت کار داشته باشید که اجازه کار داشته باشید و هرسال باید آن را عوض کنید و پولی را پرداخت کنید که این هم باز دغدغه‌های خودش را دارد.

– تابعیت به چه شکل صورت می‌گیرد؟

تابعیت هم که معلوم است کار راحتی نیست و خیلی پیچیده است و یکی از راه‌هایش این است که پدر یا مادرت ایرانی باشند و تقریباً می‌شود گفت غیرقابل انجام هست.

– طبق اطلاعات من محدودیت‌هایی برای گواهینامه وجود دارد. کمی راجع‌به آن هم برایمان می‌گویی؟

در مورد گواهینامه هم باید بگویم که معمولاً گواهینامه نمی‌دهند وگرنه من تا الان گواهینامه گرفته بودم! فقط شنیدم که به کسانی که پاسپورت دارند گواهینامه می‌دهند. یا ممکن است به افراد متأهل هم گواهینامه بدهند ولی برای افراد مجرد تقریباً غیرممکن هست.

– مشکلاتی هم با خدمات بانکی دارید؟

در مورد خدمات بانکی هم مشکلاتی داریم و بعضی از بانک‌ها محدودیت‌هایی دارند برای مثال بانکی هست که کارت می‌دهد ولی دفترچه نمی‌دهد و بالعکس.

– باز هم خیلی ممنون که وقت گذاشتید؛ به‌عنوان حرف آخر اگر چیزی هست خوشحال می‌شویم بگویید.

امیدوارم که این مشکلاتی که ما داشتیم و داریم حداقل برای دیگران در آینده روزبه‌روز کمتر بشود تا بچه‌هایی که اینجا بزرگ می‌شوند و یا درس می‌خوانند شرایط بهتری برای زندگی و تحصیل و کار داشته باشند . همچنین امیدوارم که فرهنگ و دید آدم ها نسبت به مهاجرین تغییر کند و بیشتر همدیگر پذیر بشوند.

متن از:
سارا افتخارزاده «کارشناسی مهندسی و علم مواد، دانشگاه صنعتی شریف»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

.: با عضویت در خبرنامه، مطالب جدید برای شما ایمیل می‌شود :.