یکی به جنگ همه، همه به جنگ یکی
- ۱۳۹۹/۱۰/۰۸
- نشریه
جستاری در باب یگانهانگاری و تکثرگرایی
شاید بتوان گفت پس هر نزاع، جنگ و درگیری، باورهایی دخیلاند. باورهایی که منطقاً نسبت به عرصهٔ درگیری مقدماند و پشت پرده صحنه جنگ، روی کاغذها، در مدارس و رسانهها، در کتابهای درسی و حتی خانواده و فرهنگ جایی یا گروهی ترویج شده و با باورهایی متعارض در جای دیگر به مخالفت و سرکوب میپردازد. مطلب گفته شده شاید حتی برای درگیریهای درونی انسان با خود نیز صادق باشد (نزاع باورهای متعارض). سؤالی که مطرح است آن است که کدام زمینههای فکری و فلسفی برای شعلهور شدن آتش این تعارضات و در سطوح بالاتر حتی نبردهای مسلحانه و خشونتهای فاجعهبار مساعدتر هستند؟
سالیان سال پیش، جوانی که تازه استاد خویش را در محکمهٔ دادگاههای یونان، زیر تیغ دموکراسی یافته بود، هرچند که بعدها به یکی از فراموش ناشدنیترین نوابغ و فلاسفهٔ بشری بدل شد اما شاید در تمام دوران فیلسوفیدن خود، عقدهای از تکثرگرایی و چندگانگی دموکراسی آتنی به دل داشت که همین امر چه در نوشتههای او در باب متافیزیک آشکار است و چه در باب فلسفهٔ سیاسیش.
افلاطون، یکی از درخشانترین چهرههای تفکر بشری، در حقیقت شاید نمادی برای یکی از مستعدترین زمینههای نزاع و درگیری در سطح فکری باشد. در حالت کلی شاید بسیاری از عقلگرایان (در حوزهٔ فلسفهٔ سیاسی و شاید در فضای نوشتاری این مقاله بهتر است آنان را اقتدارگرا بنامیم) حامی فلسفهای بودند که با برخورداری از مؤلفههایی چون یک حقیقت مطلق، یک راه رسیدن به حقیقت و بهتبع آن درنظرداشتن پاسخهای از پیش تعیین شده و تغییرناپذیر برای مسائل بشری بستری برای طبقهبندی انسانها و ارزشگذاری جزمی آنان فراهم کردند. البته هدف این مقاله بررسی تمام نقاط اشتراک این گفتمان یگانهانگار نیست بلکه صرفاً آشنایی خواننده با کلیت و چگونگی عملکرد این فضای گفتمانی است.
شاید شما نیز عبارت «عالم مثل» به گوشتان خورده باشد. عالم مثل یا عالم صور یا عالم معقولات در برابر عالم محسوسات که در آن یک گیاه سبز درحالرشد و نمو یافت میشود قرار دارد. اما به هیچ طریقی نمیتوان این موجود با این ویژگیهای متکثر و در تغیر را در عالم مثل پیدا کرد. در عالم مثل هر موجودی فقط یک تصویر مثالی وجود دارد که تمام موجودات روی زمین سایهای از آن هستند. از یک گربه و یا از یک گیاه تمام تعیناتش را بگیرید (رنگ، سن، اندازه و …) هر چه از او باقی ماند همان تصویر مثالی گربه یا گیاه است. همینطور در عالم مثل تغییر راه ندارد و موجودات این عالم متعالی همگی در سکون و ثباتاند. در این دنیا موجود ناقص یافت نمیشود، تمام موجودات در کاملترین صورت ممکن خود قرار دارند. موجودات عالم مثل ازلی و ابدیاند و همینطور دربند مکان هم نیستند. ضمناً موجودات مثلی قائم به ذاتاند و ما فلک زدگان جهان محسوسات قائم به غیر. ویژگی بالا یکی از انواع یگانهانگاری حقیقت در تمام صور آن است. تلقی آنکه جایی عالم مثالی وجود دارد که صورت کامل تمام موجودات و حتی مفاهیم را در خود دارد و تمام حقایق در آن محفوظ و ملحوظ است که البته در نهایت سلسلهٔ این مقولات مثلی به مثل اعلی و برین میرسد، دیگر هرگز برنخواهد تافت اگر روزی کسی دم از تکثر حقایق و ادراکات و فهمها بزند. چرا که تمام حقایق جهان در جایی بالاتر از آسمانها جمع شده است و ما کافی است تا دستان عقل خود را دراز کنیم و از میوههای آن بچینیم. این شاید اصلیترین باور یگانهانگاران در مواجهه با حقیقت باشد (حقیقت ثابت لایتغیر) که در ادوار پیشرفت، تطور و تحول یگانهانگاری صورتهای فلسفی متفاوتی به خود گرفته است. فیالمثل میتوان جای حقایق مثلی افلاطونی، مطلق هگلی یا ماتریالیسم تاریخی مارکس را قرار داد.
دومین خصیصهای که در اینگونه مکاتب یافت میشود، بهتبع یگانهانگاری حقیقت، یگانه بودن راههای رسیدن به حقیقت است. اگر از افلاطون بپرسید برای رسیدن به عالم مثل و در نهایت مثل اعلی چه باید کرد؟ پاسخی که خواهد شنید این است که: در مکتب فیلسوفان تلمذ کن، هر چه فیلسوفتر شوی به حقیقت محض و ناب نزدیکتر خواهی شد. فیلسوف – شاه در حقیقت تجلی همین خصیصه از یگانهانگاری است که در آراء سیاسی افلاطون بازتاب داده شده است که با آموزش هندسه و ریاضی برای آماده شدن ذهن فیلسوف برای اندیشهٔ انتزاعی تا آموزشهای بدنی و در نهایت فلسفه و اخلاق را در برمیگیرد. کسی که تمام این مراحل را پشت سر بگذارد شایستهٔ مقام حکومت است. حال شما در این مقام دوباره میتوانید فیلسوف شاه افلاطونی را با شهریار هگلی مقایسه کنید، یا با جامعهٔ بیطبقهٔ کمونیستی مارکس.
یکی از آثار سوء این طرز تفکر طبقهبندی و ارزشگذاری انسانهاست. فیلسوفها از بقیه افراد برترند، کارگران از سرمایهداران و …
ضمناً این روش برای تمام سؤالات ما پاسخهای از پیش تعیین شده و ثابتی دارد، چرا که حقیقت ثابت است و حقیقت ثابت در طول تاریخ موجب سؤالات ثابت و در نهایت پاسخهای لایتغیر خواهد شد.
لازم به ذکر است که بررسی بالا در سطوح فلسفی و متافیزیکی بود و از پرداختن به فلسفههای سیاسی و متون مقدس در خوانشهای یگانهگرای آنها به دلیل خودداری از اطالهٔ کلام گرفته شد. اما باتوجهبه آنچه در بالا ذکر شد، بهراحتی میتوان جای مفاهیم بالا با مفاهیم برآمده از خوانشهای دینی یگانهگرا و دیگر مصادیق آن مقایسه و تطبیق انجام داد.
در چنین بستری که تنها یک حقیقت، یک روش، یک سری پاسخ معین، مردم ذاتاً پستتر از بقیهٔ مردم، زمینهٔ بسیار مساعدی برای جنگ و خونریزی و نزاع فراهم است. چرا که هر چه غیر از حقیقت ما باشد باطل، هر راهی غیر از راه ما گمراهی و هرکسی غیر از ما پست خواهد بود و ما مجوز آن را داریم تا به دلایل مختلف با این مردم پستتر از خودمان برخورد قهرآمیز کنیم (بلکه شاید به راه بیایند یا اینکه زمین از لوس چنین گمراهان و فرومایگانی خالی شود).
در مقابل اما تکثرگرایی وجود دارد. تلقی رایج در چندگانهگرایی حقیقت آن است که حقایق متکثر و متعددند و بسته به فهمهای ما و حتی سیستم عصبی و ذهنی و فرهنگ و جامعهٔ ما متغیرند. تعابیر دیگری از پلورالیزم حقیقت وجود دارد که فیالمثل یکی از آنها این تلقی است که حقیقت شاید یکی باشد، اما بخشی از آن را من فهم میکنم، بخشی از آن را تو و بخش دیگر را شخص سوم و همینطور الی آخر. بههرحال آنچه مسلم است در این طرز از تفکر نسبت به حقیقت، هیچ خوانش و یا فهمی برتری ذاتی نداشته و همهٔ فهمها در کنار یکدیگر قابلتوجه و بررسی است. همین نگاه از جانب یگانهانگاران، متهم به نسبیگرایی و البته بینظمی و هرجومرج میشود (امری که کابوس یگانهانگاران است). اما راهحل این مسئله در پاسخی نهفته است که مشخصاً در مقابل پاسخ تفکر رقیب قرار دارد، تعامل متقابل و رواداری در مقابل نظم ازلی و ابدی تعیین شده. قائلین به تکثرگرایی باور دارند که با برقراری دیالوگ و تعامل متقابل، پاسخها و راه حلها ارائه شده، نواقص و مشکلاتشان مشخص شده و دوباره در زمینهای مساعد برای برقراری دیالوگ و در بستری آزاد، طی همین فرایند که فرایندی خود اصلاحگر است اصلاح شده و این چرخه تکرار میشود. هیچ راهحلی ازلی و ابدی نیست و فهم ما از جهان، انسان و حقیقت مدام دستخوش تغییرات و تحولهای بنیادین و اساسی میشود که لزوم تعامل برای آشنایی و آگاهی نسبت به فهمها و نحوههای ادراک دیگر را به نحوی مضاعف نشان میدهد. در این نحوهٔ نگرش به هستی، انسانها برابرند؛ هر سوژهٔ مدرک در نهایت یک کنشگر فعال در جریان حیات است که جهان را به نحوی میفهمد و میبیند، درست در مقابل دیدگاههای یگانهانگار. مشخصاً از یگانهانگاری حقیقت و راه رسیدن به آن، سعادت تنها یک راه دارد، و آن هم راه «ما» است (ما در اینجا به یگانهانگاران به طور عام اشاره دارد نه یک مکتب خاص)، آنان که این راه را نپیمایند گمراهاند و از فیض حقیقت به دور. در مقابل اما تکثرگرایان به تکثر سعادت و راههای آن معتقدند. این گزاره و نتیجهگیریها در ارتباط با سعادت و خوشبختی و ارزشها و آرزوها و آرمانهای اینچنینی البته از عرضیات باور به تکثرگرایی یا یگانهانگاری است و منتج از اصول و بنیادهای این مکاتب فلسفی است.
در نهایت تکثرگرایی از تغییر هراسی ندارد، از مواجههٔ با مخالفان خود فرار نخواهد کرد و به استقبال اندیشههای معارض و مخالف رفته و حتی از این تعدد خوشحال و شادمان خواهد بود. البته این تعارض و تکثر نه لزوماً به نسبیگرایی مطلق و مرگ اخلاق منتهی خواهد شد و نه به هرجومرج و بیقانونی منجر خواهد شد. بلکه در این بستر نهتنها اخلاقیات و قانون امکان ظهور و بروز دارند بلکه حتی میتوانند بسیار شکوفا شوند و به جایگاه «درست» خود بازگردند. البته توضیح بیشتر چگونگی فرایند خود اصلاحگری تکثرگرایی و بهتبع آن دموکراسی، پدیدارشناسی آزادی و مسائل مربوط به آن، حق و پاسخ به این سؤال که چه کسی، چه حقی دارد از حوصلهٔ این مقاله خارج است و این مقاله بیشتر به بررسی اصول تکثرگرایی و یگانهانگاری و قیاسی اجمالی بین این دو بسنده کرده است.
همان قدر که یگانهانگاری (اقتدارگرایی) زمینهای مساعد برای جنگ و خونریزی و انتقامجویی و ستمگری باز میکند، تکثرگرایی راه را برای مصالحه و تعامل و مدارا میگشاید و بستری آزاد برای رشد و شکوفایی استعدادها و فهمها بشری فراهم میکند. اگرچه یکی از این دو مکتب مساعد صلح و دیگری مساعد مرافعه و تعارض است، این دو مکتب فلسفی (درست مانند کل فلسفه که گویی تعارضی دائمی بین فهمها و ادراکات مختلف است) همواره با یکدیگر در تعارض و تنازع باقی خواهند ماند و نتایج آنها موجب ریخته شدن خونها و به هدررفتن استعدادها و یا شکوفا شدن آنها خواهد شد.
متن از:
محمدابراهیم واعظی «کارشناسی مهندسی و علم مواد، دانشگاه صنعتی شریف»