بررسی طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان از منظر جامعهشناسی
- ۱۳۹۸/۰۷/۰۹
- پژوهش
در تاریخ دوم مهرماه، سومین نشست از سلسله نشستهای بررسی طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان با هدف بررسی طرح از دیدگاه جامعهشناسی و با حضور سرکار خانم مروئه وامقی -عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی، پژوهشگر حوزه کودک- و جناب آقای سام بوربور -فعال حقوق کودک- در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد.
ابتدا خانم وامقی به ارائه پژوهشی در زمینه رفتارهای پرخطر در کودکان کار پرداختند.
حدود پنج سال پیش مطالعاتی در شهر تهران انجام شد با هدف رسیدن به راه حلهایی برای کمک به مشکلات کار کودکان؛ کار کودکان منحصر به کار کودکان در خیابان نیست و حوزههای مختلفی دارد اما در این مطالعه به طور خاص فقط کودکان خیابانی شهر تهران مورد مطالعه قرار داده شدند. منطور از کودک خیابانی در این مطالعه بچههایی بین ۱۰ تا ۱۸ سال است که ساعاتی از شبانه روز را در شهر تهران کار یا زندگی میکنند. منظور از رفتار پرخطر، رفتار جنسی و مصرف مواد و الکل است.
در این مطالعه از طریق روشهای کیفی و جمعآوری نقشه پراکندگی پاتوقهای کار کودکان، با خود بچهها مصاحبه کردیم که حدود ۲۸۹ پرسشنامه پر شد. در این مطالعه خاص در حدود ۶۰ درصد کوذکان ایرانی، ۳۶.۳ درصد افغان، یک گروه هم حدود ۱۵ درصد، بچههای ایرانی کولی بودند که باید به گروه اول اضافه شوند. در حدود ۲۵ درصد بچهها دختر و ۷۵ درصد پسر بودند (در گروههای مختلف قومیتی نسبت گروهها یکسان نبود مثلا در کولیها نسبت به غیرکولیها دخترها سهم بالاتری داشتند و در افغانها، کمترین سهم مربوط به دخترها بود). به لحاظ وضع تحصیلی تقریبا یک چهارم بچهها هیچوقت مدرسه نرفته بودند و حدود ۴۰ درصد ترک تحصیل کرده بودند (یعنی حدود ۶۴ درصد خارج از تحصیل بودند). یک گروهی حدود ۳۰-۳۵ درصد هستند که هم تحصیل میکنند و هم کار.
سوالی که برای خیلی از محققین مطرح است این است که چرا بچهها به تحصیل نمیپردازند؟ مهمترین علت این است که بچهها به دلیل کار برای کسب درآمد، فرصتی برای آموزش دیدن و تحصیل کردن ندارند. همچنین درآمد کم، موجب ناتوانی در تهیه هزینههای تحصیل و کم شدن امکان تحصیل میشود. در مورد کودکان افغانستانی موانع حقوق هم وجود دارد. در مورد بچههای کولی مسائل فرهنگی و یک سنتِ کارکردن در میانشان عامل فوق است و آموزش در این خانوادهها ارزش چندانی ندارد. همینطور در مورد کودکان کولی یکی از موانع مهم تحصیلی نداشتن شناسنامه است.
مطالعات نشان میدهد بیشتر خانوادههای کودکان خیابانی پرجمعیت هستند. ۸۵ درصد خانوادهها خانوار بالای ۵ نفر داشتند که نشان میدهد به تنظیم خانواده بها نمیدهند و تا حدود زیادی از داشتن فرزند به عنوان نیروی کار استقبال میکنند. بیشتر بچههای خیابانی در شهر تهران با خانواده و یا اقوامشان زندگی میکنند و درصد کمتری هستند که به کلی فاقد خانواده یا از خانواده خارج شده هستند و شبها را در محیطی مانند خیابان یا مغازهها به سر میبرند. همچنین حدود ۲۹ درصد پدران بچهها بیکار بودند و بقیه هم مشاغل کم درآمدی دارند و مادرها چندان مشارکتی در تامین درآمد خانه ندارند.
طبعا راه حلها باید متناظر با همین مشکلات باشد بنابراین برای این که کار کودک را کم کنیم باید چتر ایمنی و رفاهی را بهتر کنیم به طوری که خانوادهها از امکانات رفاهی بهتری بهرهمند باشند و بیکاری کاهش یابد، امکان دسترسی به مشاغل بهتر فراهم شود، امکانات آموزشی در دسترس کودکان باشد و … در عین حال در درون خانوادهها هم مشکلاتی هست که در به خیابان رفتن کودکان بیتاثیر نیستند. برای مثال در نمونهی ما یک سوم بچهها از خانه فرار کرده بودند و بیشترین علتی که ذکر میکردند بحث بدرفتاری با کودک در خانه بود. این بد رفتاری عمدتا نتیجهی آسیبهای اجتماعی مثل اعتیاد، تن فروشی و … است. گزارشها نشان میدهد که خانوادههای افغان نسبت به خانوادههای ایرانی از آسیبهای اجتماعی کمتری برخوردارند.
در ادامه آقای بوربور به آییننامه ساماندهی کودکان کار و خیابان پرداختند. به عنوان توضیح مختصری از آییننامهی ساماندهی کودکان کار میتوان به خود این آییننامه مراجعه کرد که در آن سه مرحلهی جمعآوری، ساماندهی و جذب عنوان شده است.
ساماندهی: مجموعه فعالیتهایی که توسط نهادها، سازمانها و دستگاهای اجرایی دولتی و غیردولتی تعریف شده در این آییننامه از شناسایی، جذب و پذیرش کودکان خیابانی آغاز و تا رسیدن به فرجام قابل اطمینان ادامه مییابد.
شناسایی: از شناسایی ارتباطی که توسط مددکار اجتماعی با کودک خیابانی شکل میگیرد و به تشخیص وضع موجود میانجامد.
جذب: ارتباط تقویت یافته مددکار اجتماعی با کودک خیابانی که جلب اعتماد و پذیرش ارتباط از سوی کودک خیابانی را به همراه دارد این فعالیت با هدف آگاه نمودن کودک خیابانی از منابع و خدماتی که میتواند در اختیار او قرار گیرد انجام میپذیرد.
اما در اجرای همین آییننامه که بسیار محل نقد و بحث است شاهد ضعفهای اجرایی بسیاری هستیم. در اجرای این طرح کودکانی که در خیابان در حال کار مشاهده میشوند در یک مرحله شناسایی، جذب و در نهایت دستگیر میشوند. با وجود مشخص بودن این تعاریف در آییننامه بهزیستی هیچگاه نمیتواند شناسایی و جذب داشته باشد. جذب هیچگاه در چهارراهها اتفاق نخواهد افتاد و این عمل صرفا دستگیری است. حتی در متن این آییننامه شاهد استفاده از الفاظ غیرانسانی همچون جمعآوری درباره کودکان و مغایرت با مسائل حقوق بشری و پیماننامه حقوق کودک هستیم. ماده سه پیماننامه حقوق کودک به صراحت بیان میکند که تمام ادارات و سازمانهای تصمیمگیرنده و اجرایی درباره کودکان باید در اعم ملاحظاتشان منافع کودک در اولویت قرار گیرد. آیا دستگیری کودک در چهارراهها و انتقال ایشان به بهزیستی همنظر با منافع کودکان است؟
اما هدف این طرح که ۳۳ بار انجام شده و باز هم کودکان به فرجام قابل اطمینان نرسیدهاند و شاهد انتقادات فراوانی به آن هستیم چیست؟ ترس؛ ترساندن کودکان و خانوادههایشان از حضور در خیابانها برای انکار وجود مشکل. ما در مسائل اجتماعی شاهد مسائلی هستیم که قابل مشاهده هستند و مسائلی داریم که قابل مشاهده نیستند. مصائب و سختیهای مردم سیستانوبلوپستان، خراسان جنوبی و یا حاشیهنشینها برای ما ملموس و رویتپذیر نیستند و قابل انکارند. اما کودکان کار خیابان را نمیتوان انکار کرد. هرروز همهی ما شاهد حضور تعداد زیادی در چهارراه هستیم. این مسئله که اقدامات صورت گرفته تاکنون برای کودکان خیابان بوده اثباتی بر این مدعی است. همانطور که اشاره شد کودکان کار خیابان تنها درصد کوچکی از کودکان کار هستند. تعداد بسیار زیادی از کودکان در کارگاهها، مزارع و مکانهای خارج دید عموم مردم کار میکنند که اقدامی در جهت بهبود وضعیت و کاهش تعداد ایشان انجام نمیپذیرد. پس این آییننامهای که ۳۳ بار اجرایی شده نه تنها در جهت حمایت نیست بلکه طرحی غیراجتماعی است.
این کودکان به بهزیستی منتقل میشوند اما خود وضعیت بهزیستی را بررسی کنیم. آیا بهزیستی توان اداره کودکان در حال حاضر خودش را دارد؟ آیا در وضعیت استاندارد نگهداری و اداره میشود؟ این همه دلیل برای محرمانه نگهداشتن داخل این خوابگاهها برای چیست؟ کودکانی که در خانه از کمترین امکانات رفاهی برخوردار نیست و درکار در حال بهرهکشی و استثمار بودند از خوابگاهها فرار کرده و حاضرند به خیابان و جایی که بودند برگردند ولی در بهزیستی نمانند. باید دید بهزیستی امکان ارائه خدمات و رفاه را دارد یا نه.
در صورت اجرای اصل ۳۰ قانون اساسی مبنی بر آموزش رایگان، کودکان خیابان به جای کار میتوانند تحصیل کنند. نتیجتا کودکی که تحصیل نکند جذب بازار کار شده و در بازار رقابتی امروزه، در رقابت با نیروی کار گران قیمت پدر و مادر خویش قرار گرفته و با نیروی کار ارزان قیمت خود برندهی رقابتی میشود که اولین قرانیاش خود اوست. همه این مسائل کار کودک را رقم زده و در این حال نگاهی برای حل مسئله و نگاه حمایتی وجود نداشته و کودک در اولویت نیست و در نتیجه همه این مسائل کودک کار خواهد کرد و از تحصیل و کودکی باز میماند. خواه و ناخواه ما شاهد افزایش تعداد کودکان کار و افزایش مشکلات در نبود راهکارهای صحیح هستیم.